پالتو 14 ساله
ای چاردهساله پالتوی من
ای رفته سرآستین و دامن
ای آنکه بهپشتورو رسیدی
جر خوردی و وصلهپینهایدی
هرچند که رنگورو نداری
وارفتهای و اطو نداری
گشته یقهات چو قابدسمال
صد رحمت حق به لنگ بقّال
پارهپورهای چو قلب مجنون
چلتکّه، چو بقچهی گلینجون
ای رفته بهناز و آمده باز
صدبار گرو دکان رزّاز
خواهم ز تو از طریق یاری
امساله مرا نگاه داری
این بهمن و دی مرو تو از دست
تا سال دگر، خدا بزرگ است!